علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

گرونترین خرابکاری گل پسر

همین چند ساعت پیش بود تو که عاشق نگاه کردن به پیام های بازرگانی هستی همین طور مبهوط نگاه کردن به تی وی بودی و من توی نی نی سایت مشغول صحبت با دوستام بودم که بابایی اومد وگفت:ااااااا ببین باطریو چه کار کرده،تو باطری موبایل بابا رو که همین چند روز پیش 18 تومن داده بود خریده بودش،بابا اصلا کاریت نداشت وکلی ازت شاکی بود ومن که خندم گرفته بود بجای تو از بابا معذرت خواستم وموضوع ختم به خیر شد،ولی من تنبیه شدم وبابا گوشی منو برد ومن بی گوشی شدم ولی برای من واقعا خاطره ی به یادموندنی وشیرینی شد.الانم ساعت 5 دقیقه مونده به 12 شب بابا داره لباس میپوشه که بره برامون بستنی بخره تو هم گیر دادی منم بیام منم بیام...   بابا رفت وتو در حا...
30 مرداد 1392

رفتن به دره شهر مرداد 92

سلام عزیز دلم دیروز با جدو ودادایی رفتیم خونه عمه خدیجه،با وجود اینکه صبح رفتیم بعد ظهر برگشتیم اصلا خسته نشدم وبه اندازه ی 10 روز موندن بهم خوش گذشت واصلا از این راه پرپیچو خم خسته نشدم .موقع برگشتن وقتی به آبدانان رسیدیم رفتیم زیارت امامزاده سید صلاح الدین،وانجا رفتیم سر قبر شهید رضایی نژاد وفاتحه ای دادیم.ولی نمیدونم چت شده بود همش میرفتی روی قبر و رو به تندیس شهید میگفتی امام حسین،چندبار اوردمت پایین ولی فایده ای نداشت،توی راه رفتن وبرگشتن مشغول گوش دادن به سخنرانی های دکتر رجبی دوانی بودم و فکرکنم این بهترین هین باعث شده بود که من متوجه راه پرپیچو بد دره شهر نشم.عجی سخنرانی ،عالی بود تا رسیدیم چندین بار گوش دادم و برای بابایی با کلی هی...
29 مرداد 1392

سخنانی از امام علی (ع)

حسن و حسین! شما را سفارش می‌کنم به ترس از خدا، و این که دنیا را نخواهید، هر چند که دنیا پی شما بیاید. و دریغ مخورید بر چیزی که به دستتان نیاید. حق را بگویید و برای پاداش (آن جهان) کار کنید. با ستمکار بجنگید و ستمدیده را یاری کنید. شما و همه فرزندانم و کسانم و آنها را که نامه من به دستشان می‌رسد، سفارش می‌کنم به ترس از خدا و نظم در امور و آشتی با یکدیگر؛ که من از جد شما شنیدم که می‌گفت:« آشتی دادن میان مردم بهتر است از سال‌ها نماز و روزه.» به خاطر خدا مراعات حال یتیمان را بکنید. آنان را گاه گرسنه و گاه سیر نگه ندارید و نزد خود ضایع شان نکنید؛ و همسایگان تان را دریابید که پیامبر شما سفارش آنها را بسیار م...
27 مرداد 1392

دوستای من وامپراطورم

سلام مامامن الان که دارم برات مینویسم ساعت از 5.30 صبح گذشته ولی خوب به عمه زینب قول دادم که تا امروز بزارم بخصوص تا ی ساعت دیگه داریم راهی ولایت مامانی میشیم و ممکنه ی هفته ای نباشیم البته اگه تونستیم ی هفته از بابا ودادایی وبقیه دور باشیم آخه من هروقت بعد مدتها میرم میگم اینبار بیشتر میمونم پیش مامانم بعد ی روز آرومو قرار ندارم ولی به خاطره بی بی خانمت دندون رو جگر میزارم وی چند روز ی بیشتر میمونم دادایی از الان میگه رفتی زیاد نمونی هااااا من طاقت ندارم ایشونم خوب میدونه که منو تو هم طاقت دوریشونو نداریم.خوب زود بریم سراغ عکسا که داره دیرمون میشه.این بچه های خوشکل بچه های عمه هات وعمو علی هستن با همه خوبی الا محمد امین .فقط 5 دقیقه ی اول ...
26 مرداد 1392

حجابمو،دینمونو،ومذهبو دوست دارم

سلام طرف من شخص خاصی نیست حرفهای من عمویت دارن،میدونم شاید به مزاق خیلیا خوش نیاد ولی من مینویسم تا پسرم بدونه،اگه با کامنت گذاشتنای ناجور آروم میشین بزارین،اگه از این وبلاگ که برین بیرون وبگین دیگه اینجا نمیام مهم نیست چرا اون دوستایی که باید نظر بزارن میزارن،بالا بودن آمار وبلاگ برام مهم نیست تعداد نظرات برام مهم نیست چون اون عزیزانی که باید نظر بزارن میزارن،اگه آدم معتقدی نیستین،اگه به مقدسات اسلام وشیعه پایبند نیستین حرفی برای شما ندارم طرف حرف من پسرم هست و گوشهای شنوا،طرف نوشته های من آدمایی هستن که مث من دلشون برای ی هدف مشخص میتپه ولی نمیدونن چه طوری باید بهش برسن راهشو هم که پیدا کنن هزارتا سنگ میفته جلو پاشون،طرف نوشته های من ادما...
19 مرداد 1392

نصیحت های من به علی مرتضام

١- ببخش تا بخشیده بشی آخه اگه قرار باشه ما کسی رو که بهمون بدی کرده نبخشیم پس هیچ وقت نباید انتظار داشته باشیم که خدا مارو ببخشه . ٢- امرو نهی کردنو فقط در زمانی که میدونی روی طرفت تاثیر میزاره انجام بده وگرنه وقتتو صرف آدمایی که نمیخوان اشتباه خودشونو قبول کنن نکن.     ٣- توی زندگی سعی کن هدف داشته باشی چون میدونی برای چی نفس میکشی و برای چی اومدی وقراره کجا بری. ٤- توی زندگیت سعی کن علاوه بر آدم بودن انسان باشی چرا که آدم بودن کار شاخی نیست مهم اینه که انسانیت داشته باشی(حالا ی بحث معنویه همین قدر بدونی کافیه چون مطمئنم به منظورم میرسی.) ٥- وقت خود رو صرف آدمایی که فقط می...
31 مرداد 1392

وقتی موهاتوبالا میزنی

فکرنکنم نیازی به شرح دادن باشه این مدلی خیلی شیرین میشی ووقتی موهات خشک میشن وعین آبشار میریزن روی صورتت ،فقط واست صلوات میفرستم.خدا تو وهمه ی نیئنی ها رو حفظ کنه ١٦ مرداد ماه ٩٢ اینجا هم من کنارتم دلم نیومد این عکستو نزارم واسه همین خودمو محو کردم تا تو باشی(از خصلتای خوب ماماناست دیگه ) ...
19 مرداد 1392

خوردن توی خواب

آخرین شب رمضان بود اون روز با دایی جلال(دایی بابایی) کلی بازی کردی و ظهرم نخوابیدی وتا دایی میرفت بیرون میگفتی:دایی جلال هوجاست؟ میگم الان میاد رفته بیرون کار داشته ،ولی تو شروع میکردی به گریه کردن وتا دایی میومد آروم میشدی ،دایی هم عاشق شده بود میگفت:موهاشو ی وقت کوتاه نکنین ی عکس ازش بگیرین بدین به من میخوام واسه صفحه ی کامپیوترم.موهات کلی بلند شده میشه از پشت بستشون دلم نمیاد کوتاهشون کنم قراره فردا با جدو ودادایی وبابا بریم دزفول وبعد ازاون ور میریم شوشو زیارت حرم دانیال و دیدن بابا جونو بی بی خانمت،انجا میخوام ببرمت آتلیه وی عکس بزرگ ازت چاپ کنم این فکر از قبل از بدنیا اومدنت تو ذهنم بود ولی هنوز نتونستم عملیش کنم ولی بخاطره جدو ودادا ...
19 مرداد 1392

جدیدترین خرابکاریهای همه کس

ریختن روغن سوخته ی ماشین جدو،کلی هم از این کارت خوشحال بودی و جالب تر اینکه هیچ کسی از این کارت خم به ابرو نیورد،البته دادا کمی وای وای کرد بخاطره اینکه قرار بود روی اون زمین قالی بشوریم فداش بشم زودی دلخوریش برطرف شد منم دور از چشمشون زودی رفتم عکس گرفتمو اومدم ٧ مرداد ماه سال ٩٢ ی روز دور از چشم من و در یک لحظه که حواسم ازت پرت شد نمیدونم کی کرمو برداشتی وبا دستو صورت کرمی تشریف اوردی وتا گفتم ازت عکس بگیرم کلی خوشحال شدی واینطوری فیگورو اومدی ٨ مرداد ماه سال ٩٢ وقتی یه پسر خوشکل میاد و به مامانش بانازو عشوه میگه مامان ماشینو تمیز کردم شما چه حالی میشید من وقتی خش...
18 مرداد 1392